در داستان این کتاب، «حاج ارسلان»، رزمنده دوران دفاع مقدس که از اول تا آخر جنگ (از ایستگاه هفت آبادان تا عملیات مرصاد)، در صحنه نبرد حضور داشته، الان در اواخر دهه نود (سال ۱۳۹۸ هجری شمسی) شصت و چند سال سن دارد و تصمیم میگیرد برای برآورده کردن نذرش، عازم راهپیمایی اربعین شود. از دیگر سو نیز کهنهسربازی به اسم «برزان الخزرجی» از رژیم بعث عراق، اکنون توبه کرده و به خدمت زوار امام حسین علیهالسلام درآمدهاست. زندگی اینها بهنوعی در واپسین روزهای جنگ با هم تلاقی پیدا میکند. جنگ به پایان رسیده، رابطه ایران و عراق ترمیم یافته و پیادهروی اربعین دوباره احیا شدهاست. حالا این دو نفر دوباره سر راه هم سبز میشوند و همدیگر را میشناسند. هر دو از هم کینه به دل دارند و اگر شرایط مساعد باشد، بدشان نمیآید که زهرشان را به یکدیگر بریزند.
اما چرا کینه؟ یک اتفاق مهم و سرنوشتساز در زندگی آنها در روزهای پایانی جنگ در میدان نبرد میافتد که تقریباً سرنوشت زندگی آنها را بعد از این تغییر میدهد؛ طوری که زندگی آنها از آن پس با سختی میگذرد تا به این مرحله (مواجهه با هم) میرسند. اصلاً به همین دلیل است که هر دو با گذشت قریب به سی سال، همدیگر را خوب به خاطر میآورند و از هم کینه به دل دارند. این، دورنمایی است از آنچه در «رومیِ روم» میگذرد و اتفاقاتی را در دو سوی مرز جغرافیاییِ ایران و عراق بر رمان تحمیل میکند.
رومیِ روم، ماجرایی درهمتنیده است از دو شخصیت ایرانی و عراقی که وجه اشتراکشان، حضور در بزرگترین جنگ کلاسیک تاریخ معاصر است؛ جنگی که البته با پیروزی جبهه حق به پایان رسید و ثمرات آن نیز تا اکنون ادامه دارد و با توجه به رابطه برادرانه مردمان ایران و عراق که که مناسبات مذهبی، فرهنگی و سیاسی نزدیکی با هم دارند، دنیا به چیزی جز این نمیتواند شهادت بدهد. از این دو شخصیت، آنکه در جبهه ایران است، بسیجی است و آنکه در جبهه مقابل میجنگد، بعثی. تفاوت دو دیدگاه، از زمین تا آسمان است و اتفاقاً این دو هم بار روایت داستان را بهطور موازی، یکی در میان بر دوش میکشند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.