کتاب من میترا نیستم، خاطراتی زیبا از زندگی شهیده زینب کمایی که در ۱۴ سالگی به دست منافقان کوردل به شهادت رسید.
کتاب یا شاید بتوان گفت رمان من میترا نیستم اثری است در مورد زینب کمایی متولد خرداد ۱۳۴۶ شهر آبادان.
مادربزرگش, نام “میترا” را برای وی انتخاب می کند, نامی که زینب بعدها به آن معترض می شود:
بارها به مادرم گفت: “مادربزرگ, این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته اید, چه جوابی می دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد.
من می خواهم مثل زینب(س) باشم.” میترا تنها اولاد من بود که اسم خودش را عوض کرد و همه ی ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم.
با شروع جنگ, زینب به همراه خانواده اش مجبور به مهاجرت به شاهین شهر اصفهان می شود. با توجه به وضعیت فرهنگی ضعیف شاهین شهر در آن زمان, زینب از طریق فعالیت در بسیج , کلاس های جامعه زنان, و فعالیت های پرورشی و تربیتی در دبیرستان, و ارتباط با امام جمعه شهر, سعی در بهبود وضعیت فرهنگی شاهین شهر دارد.
در این زمان چهار عضو خانواده کمایی در جبهه مشغول خدمت بودند؛ دو خواهر به عنوان امدادگر در پشت جبهه و دو برادر رودررو با دشمن. اما خلوص و عمق فعالیت های انقلابی زینب سبب شد پس از شش ماه از حضورش در شاهین شهر, در شب اول فروردین سال ۱۳۶۱ در راه بازگشت از مسجد به خانه توسط منافقین ربوده و با گره چادرش به شهادت برسد. پیکر پاکش سه روز بعد کشف شد و سپس همراه با شهدای فتح المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
زینب در وصیت نامه اولش از من خواسته بود که در مرگش گریه نکنم و حتما در آبادان دفنش کنم. اما از قرار معلوم, بعد از نوشتن وصیت نامه خوابی می بیند که باعث می شود وصیتش را تغییر دهد:”دیشب خواب دیدم که با چند نفر از خواهران داریم به جبهه می رویم… اما آنجا جبهه واقعی من نبود. من در خواب درک کردم که جبهه من, شهر من و کار من, دشمنی با دشمنان خداست.” بعد از این خواب, زینب وصیت نامه جدید را نوشت. دیگر برای او دفن شدن در آبادان مهم نبود.
زینب وصیت نامه دومش را خیلی عاشقانه نوشته است. او طوری از شهادت حرف زده, مثل اینکه منتظر رفتن است. زینب وصیت نامه دومش را در تاریخ ۱۳/۱۲/۱۳۶۰ یعنی هجده روز قبل از شهادتش نوشته بود.
زینب یک دفتر به اسم “دفتر پند و نصیحت” داشت. اول دفتر, اسم هجده نفر از دوستانش را نوشته بود و برای هرکدام از آن ها یک صفحه گذاشته بود که در آن صفحه هر انتقادی از زینب دارند بنویسند.
زینب در دفتر خود سازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع و یاد مرگ و همیشه وضو داشتن و خواندن نماز شب و نمازغفیله و نماز امام زمان(عج) , تا ورزش صبحگاهی و قرآن خواندن بعد از نماز صبح و دعا کردن و کمتر گناه کردن کم خوردن صبحانه و ناهار و شام.
از دست نوشته های زینب کمایی:
“خانه ی خودم را ساختم. اینجا جای من نیست. باید بروم. باید بروم.”
روی بیشتر دفترهایش نوشته:
“او می بیند.”
“به نام او که از اویم. به نام او که به سوی اویم. به نام او که به خاطر اویم. به نام او که زندگی ام در جهت اوست. رفتنم به اوست, بودنم به اوست, جانم اوست. احساسش می کنم. با ذره ذره ی وجود احساسش می کنم, اما بیانش نتوانم کرد.”
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.